فارسی
گفتگو: مجتبی اسکندری
در داستان معروف مرگ ایوان ایلیچ تولستوی مادامی که وی هنوز نمیداند میمیرد یک زندگی غافلانه و عیاشانه بدون هیچ هدف و غایتی دارد اما پس از آنکه در مییابد که در حال مرگ است متوجه میشود که بخش زیادی از آنچه که به آن دوستان و آشنایان و شغل و ... گفته میشود توهمی بیش نبودهاند و از اینرو بیشتر تلاش میکند که خودش را دریابد و به درون خودش توجه بیشتری کند و زندگی معنوی و درونی خودش را به نحوی ترتیب دهد که بعد از این بتواند تابآوری بیشتری داشته باشد و تحمل کند و درک کند.
- توضیحات
- بازدید: 873
دویچەولە
ابوتراب خسروی، نویسنده معاصر ایرانی در گفتوگو با دویچهوله فارسی میگوید هنوز که هنوز است نویسندگی در ایران تبدیل به یک حرفه نشده است. چرا بعضی از نویسندگان خوب ما از سر استیصال خودکشی میکنند یا مسافرکشی؟
- توضیحات
- بازدید: 882
فرخ نعمت پور
اما ناگهان فکر بکری بە سرش زد. بسرعت بە طرف میزش رفت، نقشە مورد علاقەاش را از کشو بیرون کشید، بازش کرد و ذرەبینش را برداشت. و با آن عینک درشت، در حالکیە ذرەبین را بالا و پایین می کرد و همراە با آن سرش را هم بر روی نقشە دور و نزدیک می کرد، بعد از مدت کمی فریاد برآورد کە برادرش باید طبق نقشە جغرافیائی جلو دستش هرچە زودتر از این شهر و از این کشور فرار کند و بە جای امنی در آن سوی مرزها پناەببرد.
- توضیحات
- بازدید: 341

- توضیحات
- بازدید: 1060
محسن درزی
آنکه عقده کلاه و شنل داشت، هیستریک وار تکرار میکرد؛ زمانه عوض شده! زمانه عوض شده! عوض شده...! آنکه سبیلِ سفید داشت دولا شد و کتابهای با رنگِ سرخ رو جدا کرد، گویی برکت بر میچید. و من تقاضا کردم گونی رو به من بدهد، برای "مبادا روزی به کار آید" این رو از مادربزرگم آموخته بودم .
- توضیحات
- بازدید: 544
ترجمە از کردی: ماجد فاتحی
جسد را در روشنایی مهتاب دفن می کنند. با خاک رویش را می پوشانند. افکار و خیالات آن شب لب مرز آرام آرام رهایش می کنند. او فقط در فکر درناهاست. مدتیست زمین و خاک روستای لب مرز رانش کرده و روستا به رودخانه پایین نزدیکتر شده. بوضوح خروش رودخانه را به یاد دارد. در آن نیمه شب، زمانی که جسد زنده سخن می گفت، گاهی باد صدای او و خروش رودخانه را چنان در هم فرو می برد که او تنها مهتاب را می شنید.
- توضیحات
- بازدید: 261
از یونانی: یانیس گوماس، رامیار حسینی
هر بار هنگامی کە وقت مە می رسید، همیشە هواسم بە مە بود و بە او می اندیشیدم. هر روز در انتظار بودم مرا در خود ببپوشاند و من، نامرئی گونە در او فرو بروم. اما هر بار کە روز کاری هوا مە آلود می شد، در ساعتی کە من با کاغذهای اداری در دفترم شکنجە می شدم، غم سراپایم را فرا می گرفت و سراسر تمنا میشدم کە تا شب هوا مە آلود بماند. اما معمولا دم دمای ظهر با یک خورشید مخصوصا ناخوشایند از بین می رفت.
- توضیحات
- بازدید: 281

- توضیحات
- بازدید: 993
فرید وهابی
آخرین رمان میشل هوئلبک، نویسندۀ پرآوازۀ فرانسوی به اسم "تسلیم*"، قدرت گرفتن یک حزب اسلامی را در فرانسه تصور میکند. این کتاب، وقوع خشونتها و درگیریهای مسلحانه در فرانسه و بلژیک را با لحنی اضطرابآور پیشگویی میکند. اما فراتر از بعد سیاسی، هوئلبک مثل همیشه از فقر معنوی طبقۀ متوسط، فردگرایی بلاهتبار و فقدان هولانگیز عشق سخن میگوید.
- توضیحات
- بازدید: 1304
فرخ نعمت پور
حضور استولتنبرگ همچون فردی منعطف کە موفق بە حل مشکل مرزهای دریائی خود با روسیە در دریای بارنتس در چند سال پیش شد و نیز بە عنوان شخصیتی کە روابط خوبی با روسیە دارد، با حضورش در پست ارشد ناتو می تواند بە تقویت روندهای سیاسی حل مشکلات کمک شایانی کند.
- توضیحات
- بازدید: 1473