فارسی
فرخ نعمت پور
و موقعیکە بابا می میرد همە در ولایت از شاعربودنش متعجب می شوند. یک تعجب مثبت. کسی می گوید از همان ابتدا معلوم بود، مگر می شود بابا بود و این همە کار بزرگ را انجام داد و شاعر نبود! یکی دیگر می گوید از همان گریەهایش باید حدس می زدیم. سومی می گوید تفسیرهایش بخوبی گویابودند،... وای بر دل غافل ما! و چهارمی تنها خاک و گل بر سر می کند.
- توضیحات
- بازدید: 862
مصطفی خلجی
تأکید بر نیروی زمان که اساس رمان در جست وجوی زمان از دست رفته را تشکیل می دهد، از نظر مارسل پروست به واقعیت کثرت می بخشد و آن را دست نیافتنی می کند. با این حال، خواندن در جست وجوی زمان از دست رفته، فقط افسوس و حسرت به بار نمی آورد، بلکه به عقیده منتقدان ادبی، این رمان، به نوعی دستیابی تدریجی به واقعیت است.
- توضیحات
- بازدید: 1279
- توضیحات
- بازدید: 1500
منبع: وقایع اتفاقیە
او درباره علاقهاش به کافکا گفته بود: «کافکا برای جانهای رنجمند و حساس و برای ذهنهای ژرفاندیش، گیرایی خاصی دارد؛ برای کسانی که دغدغه وضع و حال بشر را دارند و به معنای زندگی انسان میاندیشند؛ برای آدمهایی که دنیا را بالاتر از نظرگاه روزمره رجالهها نگاه میکنند.»- توضیحات
- بازدید: 1073

- توضیحات
- بازدید: 997
منبع: دویچەولە
او در ادامه نوشته است: «اما حالا که اداره سانسور کمی فشار را کم کرده مشکلات دیگری خود را نمایان کردهاند؛ تورم، سقوط پول ملی و گرانی شدید، بخصوص گرانی کاغذ. اگر وضع به همین منوال پیش رود دیگر کسی قادر به خرید کتاب نیست و این اقتصاد است که این بار نقش اداره سانسور را بازی میکند.»
- توضیحات
- بازدید: 829
منبع: دویچەولە
یک سرباز ساده [...] زانوی پاره پاره خود را روی زمین به دنبال خود میکشد؛ یک سرباز دیگر در حالیکه با دستهایش دل و رودهاش را محکم گرفته تلاش دارد خود را به بخش پانسمان برساند. [...] این رعب و وحشت تا زمانی که آدمی در برابرشان سر خم کند، قابل تحمل است. اما اگر درباره این رعب و وحشت فکر کنی، همین رعب تو را از پای درمیآورد.
- توضیحات
- بازدید: 905
فرخ نعمتپور
پیرمردی آن دورها با عصایی در دست در میان سنگ قبرها بە دنبال آدرسی میگشت. جوانی شتابان با سگش کە با ریسمانی بە کمرش بستەبود، دوان دوان گذشت. هیکل ورزیدەاش نگاە مرا با خود برد. جمعیت سیاەپوش، ساکت، در دایرەای کامل اما نە چندان هندسی، آخرین لحظەهای مشایعت دختر جوانی را تجربە میکردند. چند مرغ دریایی آوازی را ندا سر دادند، در آسمان چرخی زدند، و گذشتند.
- توضیحات
- بازدید: 160
از یونانی: یانیس گوماس، رامیار حسینی
دخترک چند قدم پایین رفت، او احساس کرد کە شیب مال رو شدیدتر شد. جیغ بلندی کشید و تلاش کرد بالا بیاید و بە عقب برگردد. روی لبەی یک صخرەی برآمدە بە اندازە قد دو مرد از دریا مرتفع، ایستادە بود. آسمان تار هی تار تر می شد، ابرها ستارە ها را پنهان می کردند و ماه در شبهای اولش بود. هر چی سعی می کرد نمی توانست راهی را کە از آن آمدە بود، پیدا بکند. دوبارە بە سمت پایین برگشت و خواست پایین برود اما لغزید و بە آغوش موج ها افتاد، بلووم! عمق دریا همانقدر بود کە ارتفاع صخرە از دریا، تقریبا دو فاتوم . صدای نی اجازە نمی داد کە جیغ و فریاد کسی شنفتە شود. چوپان یک صدای تلب تلوپ شنید، اما از آنجائی کە بود نمی توانست صخرە و کنار ساحل را ببیند همانطور کە بە دخترک جوان توجهی نکردە بود و حتی شاید حضورش را هم احساس نکردە بود.
- توضیحات
- بازدید: 754
آزاد کریمی
داستان تولد ماردوخ یا جانمرد از این قرار است که ئوتوش یا آتش ایزد نگهبان خورشید فرزند شاماش یا چشمه آب روان ایزد نگهبان ماه در برج دوازدهم که نشانی تهشوب ایزد رعد و برق است با کمک انکی ایزد نگهبان کوهپایه ها، انلیل ایزد نگهبان ستون باد و هانه ایزدبانوی نگهبان پاکی آب و نرگال ایزد و دوموزید تحت نظارت آنو و با اراده ی خدای خالق ماردوخ ایزد نگهبان طبیعت جاندار را به دنیا آوردند.
- توضیحات
- بازدید: 153