فارسی
فرخ نعمت پور
اگر بە کتاب برمی گشت، نصف حقیقت را از دست می داد و اگر بە کاروان، نصف دیگر حقیقت را. در هر حال، در هر صورت، نصفی گم می شد. و گم شدن نصفی از حقیقت، یعنی ازدست دادن خود حقیقت. حقیقت پیش او وجودی واحد بود.- توضیحات
- بازدید: 1017
رسول صفریانی
و همزمان دستەای کبوتر در آسمان بالای سرم می چرخند. و فکر می کنم کە آیا واقعا می شود مبارزەکرد و باز زیست. یا شاید باید زیست برای اینکە مبارزە کرد. دوبارە بە کبوتران نگاە می کنم. آنان بجز آسمان و زمین جائی دگر ندارند.
- توضیحات
- بازدید: 872
مصاحبە با سردار ایزدی
زمستان را با همە سختی هایش در ارموش بە پایان رسانیدیم و بهار از راە رسید. روستای ارموش زیبائی بهاری خود را بازیافت. همە جا سبز و پوشیدە از گیاهان بهاری و جنگلهای سرسبز بود. رودخانە سپی گا با آب خروشان خود مابین ارموش و کورتە وسعت خود را افزایش دادەبود. تصمیم گرفتەشد برای استفادە از گیاهان خوراکی اقدام کنیم.
- توضیحات
- بازدید: 820
فرخ نعمت پور
مسافر تنهای تە درە، سرش را بر نمی گرداند. اصلا او بە هیچ جائی نگاهی نمی اندازد. من می دانم خیال برش داشتەاست. من از قدیمها اینرا می دانم. آدمهای خیالی سرشان سنگین است و رو بە پائین، با یک نوع بی خیالی بە آنچە در پیرامونشان می گذرد. البتە نە اینکە بی خیال بی خیال باشند. نە، تنها اینکە خیال از سرشان بزرگتر و سنگین تر شدە،... آرە همین.
- توضیحات
- بازدید: 228
ترجمە از کردی: ماجد فاتحی
نمی داند چه مدت دیگری آنجا ایستادند. بار دیگر پدر در مورد کنارەها گفت. اینکه همه جا پر از کناره است. اینکه زندگی خود نیز بر کنارەای لم دادەاست. صحبت در مورد اینکە موقعیکە بە کنارەای می رسی، یا به گذشته ها می اندیشی یا آنجا نیز بە کنارەهای دیگر می نگری. با تاریک شدن هوا نزد او کلمات نیز بیشتر تیره و تار می شدند. گوش دهد، یا ندهد؟
- توضیحات
- بازدید: 232
فرخ نعمت پور
ایجاد کانتونها در مناطق کردنشین سوریە، آن هم در کنار مرزهای ترکیە کە خود عضو ناتوست و بشدت از قدرت گیری نیروهای وابستە و یا متمایل بە پ کاکا در کنار مرزهای خود حساس است، هم یک جرات تاریخیسیت و هم در درون خود دانەهای فاجعە را می پروراند.
- توضیحات
- بازدید: 1452
فرخ نعمت پور
شبی برایمان مهمان می آید. غرق بحث در مورد اخلاقی ترین کوچە دنیایند. پدر بعد از نوشیدن چایی و روشن کردن سیگارش رو بە مهمانها، کە خانم و آغایی از همسایەها هستند، می گوید کە از کوچە ما هیچوقت دزد و لات و آدمکش بیرون نخواهدآمد. می گوید کوچە ما انسانی ترین کوچە دنیاست. آرە اخلاقی ترین. بعد لبخندی می زند و می گوید کە حاضر است سر یک میلیون تومان شرط ببندد. مهمانها تائید می کنند، و می گویند کە حالا خوش بحال شما کە تە کوچەاید! پدر از سر شوق سیگاری بە مرد همسایە تعارف می کند، و خودش هم یکی دیگر آتش می زند. بە مادر می گوید چای دیگر بریزد. دود از پنجرە رو بە کوچە بن بست بە بیرون می زند.
- توضیحات
- بازدید: 243
ترجمە از کردی: ماجد فاتحی
کوچه ما در شبهای برآمدن مهتاب، پر رمز و رازترین شبهایند. مهتاب غبارگونه... مهتاب خاکی، آن ریزگردهائی کە هر کدام بە مهتابک هائی تبدیل می شوند. درخشش گردوغبار. آن کوچکهائی کە باعث فراموشی بزرگتر می شوند. من در اعماق خیالاتم انگشتم را بلند و تلاش می کنم روی آنان نقاشی کنم، اما نقاشیها و تصاویر ماندگار نیستند... و بر زمین می بارند.
- توضیحات
- بازدید: 256
ترجمە از کردی: ماجد فاتحی
شاید همان طور نیز نوه ها جدای از اینکه می دانستند که کوره راه در مکانی میان جنگل سر سبز و عظیم گم می شد، تصویر مادر بزرگشان را برای همیشە در قلبشان و در زمان زنده نگه می داشتند.مادری بە همراه چند کودک بر کوره راهی و با درختان جنگلی اطرافشان. و شاید با تبسمی بر لب که مانند کوره راه بود.
- توضیحات
- بازدید: 258
هیولای درون ـ گفتگوی میترا شجاعی با هوشنگ گلشیری
س: آقای گلشیری اصلا چرا می نویسید؟
ج: به دلایل مختلف. زمانی می نویسم برای اینکه ببینم عاشقم یا نه. یکبار این اتفاق افتاد. من شاهد رابطه ای بودم. به خانه برگشتم و قسمت اول کتابی را نوشتم. بعد از نظر موسیقی کلام، باید به آن گوش می دادم. گوش دادم و دریافتم که او عاشق است. متوجه شدم که وضعش هم خراب است. پس می نویسم که دریابم عاشقم یا نه..
- توضیحات
- بازدید: 1388