علی امینی نجفی
این در حالی است که گراس همواره از سوی کلیسای کاتولیک مورد انتقاد بوده است. گفته میشود که او در برخی از آثارش "هرزهنگاری" و "کفرگویی" را ترویج کرده است. برای نمونه، اسکار، کودک ابدی و زیرک داستان "طبل حلبی" در صحنهای که در کلیسا میگذرد، مجسمه "عیسای کودک" را مورد تمسخر و توهین قرار میدهد، زیرا هیچ معجزهای از او ساخته نیست.
گونتر گراس؛ طبال ناآرام جامعه خوابآلود
گونتر گراس تنها یکی از آخرین نویسندگان بزرگ جهان نبود، نویسندگانی که یک یا چند نسل سیمای خود را به طور کامل در آثار او منعکس میبینند. او در عین حال به مرجعی اخلاقی بدل شده بود که ورای دیدگاههای روزمره و باورهای رایج به نام وجدان آزاد بشری سخن میگفت.
هنر بزرگ گراس در حرکت آزاد و گاه "پرخطر" او میان مرام سیاسی و اصول اخلاقی بود. او همواره از الگوهای سوسیال دموکراسی آلمان شناخته میشد، اما هرگز اجازه نداد که به پیرو فرمانبر و عضو دنبالهرو "حزب سوسیال دموکرات" بدل شود.
گونتر گراس از جوانی هوادار "حزب" بود و به ویلی برانت، لیدر پرآوازه حزب، اعتقاد صمیمانه داشت. او در سال ۱۹۶۹ در بیش از صد اکسیون انتخاباتی در حمایت از ویلی برانت، که نامزد مقام صدراعظمی بود، شرکت کرد.
یکی از آخرین کتابهای پراهمیت گراس، مجموعه نامهنگاریهای او با ویلی برانت است که دوستی آنها از سال ۱۹۶۱ تا زمان مرگ برانت در سال ۱۹۹۲ ادامه داشت.
اما گراس هرجا لازم دید، راه خود را از راه "حزب" جدا کرد، او بارها از سیاستهای سازشکارانه حزب برای رسیدن به قدرت، از اعلام وضعیت فوقالعاده در اوایل دهه ۱۹۷۰، از مماشات حزب در دفاع از حقوق اقلیتها انتقاد کرد. او در سال ۱۹۹۴ سیاست حزب را در برابر پناهندگان و مهاجران "غیرمسئولانه و باجی به جناح راست" دانست و از حزب استعفا کرد.
او همه دولتهای آلمان را به اتخاذ یک سیاست خارجی سازنده و مسئولانه، بر پایه حقوق بشر و ارزشهای دموکراتیک، فرا میخواند.
گراس و تعهد سیاسی
گراس در مصاحبهای گفته است: "نویسنده فقط نویسنده نیست، او در عین حال شهروند و تبعه کشور خود است".
بر این اساس او نویسندهای گوشهگیر یا روشنفکری "برج عاجنشین" نبود. او دخالت در مسائل اجتماعی و سیاسی را نه تنها حق بلکه وظیفه نویسندگان میدانست.
گونتر گراس در سال ۲۰۱۰ در مصاحبهای از همکاران جوان خود خواست که در سیاست دخالت کنند. او در گفتوگو با هفتهنامه "اشپیگل" از نویسندگان جوان آلمان به خاطر دوری از زندگی سیاسی جامعه برای رسیدن به "راحتطلبی" و آسایش شخصی، به شدت انتقاد کرد.
گراس در پنجاه سال گذشته در تمام مسائل حاد جامعه آلمان، از پایان جنگ و سقوط آلمان نازی، زمامداری کنراد آدناور و دوره به اصطلاح "معجزه اقتصادی"، مبارزه در راه عدالت اجتماعی تا رقابت با اردوگاه شرق و شرکت در جنگ سرد و سرانجام فروپاشی "آلمان شرقی" شرکت جدی داشت. او گاه با سمتگیریها و اظهارات تحریکآمیز، خود آغازگر بسیاری از مجادلات سیاسی و فرهنگی بود با این امید که به روشنگری و آگاهسازی افکار عمومی یاری دهد.
یکی از آخرین اظهار نظرهای جنجالی گراس در مارس گذشته در گفتوگویی با روزنامه "راینیشه پست" منتشر شد که در آن رویکردها و موضعگیریهای انسانی پاپ فرانسیسکوس را ستود و نسبت به سرنوشت او ابراز نگرانی کرد. او گفت: "من البته مذهبی نیستم، اما برای زندگی پاپ نگران هستم." او گفت که پاپ "هوایی تازه" به واتیکان آورده که ممکن است به بهای جانش تمام شود.
این در حالی است که گراس همواره از سوی کلیسای کاتولیک مورد انتقاد بوده است. گفته میشود که او در برخی از آثارش "هرزهنگاری" و "کفرگویی" را ترویج کرده است. برای نمونه، اسکار، کودک ابدی و زیرک داستان "طبل حلبی" در صحنهای که در کلیسا میگذرد، مجسمه "عیسای کودک" را مورد تمسخر و توهین قرار میدهد، زیرا هیچ معجزهای از او ساخته نیست.
گراس و گذشته "نازی"
گونتر گراس در شعری به عنوان "آنچه باید گفته شود" که در سال ۲۰۱۲ منتشر کرد، از دولت اسرائیل انتقاد کرد که با سیاست تهاجمی خود علیه ایران، صلح جهانی را به خطر انداخته است.
دولت اسرائیل و انجمنهای یهودی از کارنامه قطور نویسنده برگی سیاه بیرون کشیدند و او را به گرایشهای "نازی" متهم کردند.
گراس در رمان اتوبیوگرافیک "پوست کندن پیاز" که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد، از تجربهای تاریک در گذشته خود پرده برداشت. او در کتاب یادشده فاش میکند که در آخرین ماههای جنگ جهانی دوم که تنها ۱۷ سال داشت، به "یگان ویژه جوانان هیتلری" در نیروی "اس اس" پیوسته است.
منتقدان این ماجرا را دست آویز کردند و از او خرده گرفتند که سالهای طولانی درباره تجارب منفی خود سکوت کرده است. گراس در پاسخ گفت که آن "گذشته تاریک" را نه از روی ترس یا فرصتطلبی، بلکه از روی "شرم" مدتی دراز پنهان کرده است. او گفت که در طول زندگی سعی کرده به بهترین وجهی آن "خطای جوانی" را جبران کند.
اما او در عین حال در برابر منتقدان عقبنشینی نکرد و در سال ۲۰۰۷ با انتشار کتاب "اوت احمقانه" حمله محافل افراطی را "اعدام رسانهای" خواند.
گراس در موضعگیری اخلاقی و شهامت مدنی، در کنار دوست و همکار دیرین خود، هاینریش بل، یکی از رساترین و دلیرترین صداهایی بود که کوشیدند صدای "آلمان بهتر" باشند و میراث ارجمند کانت و گوته و هاینه و مارکس را به دوران معاصر منتقل کنند.
گراس در سینما
گونتر گراس تا پیش از رمان طبل حلبی تنها دو نمایشنامه و شماری شعر منتشر کرده بود. با انتشار طبل حلبی در سال ۱۹۵۹ شهرتی ناگهانی برای او به همراه آورد.
تصاویر خیالی قوی و زبان ادبی قدرتمند رمان نظرها را خیره کرد. نویسنده با ترسیم فضاهای متنوع و چهرههای گوناگون، به بهترین وجهی تاریخ معاصر آلمان را در برابر چشم زنده میکند. رمان تا حد زیادی از زندگی نویسنده گرتهبرداری شده است: اسکار، قهرمان رمان که از سه سالگی تصمیم گرفته که دیگر بزرگ نشود، در دانسیگ با فرهنگ لهستانی - آلمانی بار میآید و بعد به دوسلدورف میرود و به کارها و پیشههای گوناگونی دست میزند.
کتاب سرگذشت پسرکی به نام اسکار است که از "هوش اهریمنی" برخوردار است. پسرک در سالهای کودکی با مشاهده دنیای بزرگسالان با تمام پلیدیها و پلشتیهای آن، تصمیم میگیرد که هرگز بزرگ نشود.
در طبل حلبی رویارویی با تاریخ گذشته و برخورد با فاجعه "ناسیونال سوسیالیسم" در بستری صاف و هموار صورت نمیگیرد، بلکه با تنشها و خلجانهای پراضطراب روزگار گره میخورد.
فیلم سینمایی ارزشمندی که فولکر شلوندورف در سال ۱۹۸۰ از روی رمان طبل حلبی ساخت، بر شهرت این نامیترین اثر گونتر گراس افزود. فیلم با موفقیت زیادی روبرو شد و نخل طلای جشنواره کن و جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی را از آن خود ساخت.
علی امینی نجفی پژوهشگر حوزه فرهنگ و هنر
منبع: بی بی سی