فارسی
ترجمە از کردی: ماجد فاتحی
اگر سوالی پرسیدی باید تا بە آخر ادامه بدهی. بدترین حالت ممکن نتیجه نگرفتن و بازایستادن از طرح سئوالات است. نرسیدن به جواب، حتی نسبت به قبل طرح سئوال آشفتەترت می کند. اما پدرم مانده چه بگوید. من فکر می کنم پس پدر بزرگم در گذشته چگونە مثل گل گندم زارها شده؟ و در این اندیشە که من و پدرم سالیان سال به پدر بزرگ حسادت ورزیدەایم. به پسرم نگاه می کنم. او تنها کسیست میان ما که وسیله نشان دادن بی حوصلگی هایش را همراه دارد.
- توضیحات
- بازدید: 335
فرخ نعمت پور
آنچە بە نظر من در سخنان گورباچف جلب توجە می کند ارجاع دادن دوبارە بە منطق جهانیست کە در آن دو سیستم در گستردەترین معنای خود در مقابل هم صف آرائی کردەبودند: جهان سرمایەداری و جهان سوسیالیستی مورد ادعای بلوک شرق، و نە الزاما خود همان جهان.
- توضیحات
- بازدید: 584
فرخ نعمت پور
صداها با گذشتن لحظەها هر دم قوی تر می شدند. آنچنان قوی کە گورستان می لرزید. گوش مردە آنها تحمل نداشت. انگار ترک می خورد. برای اولین بار بعد از سالها تبسمی بر لبان هر دو پدیدارشد. آرنج از دیوار برگرفتند و آرام آرام بطرف گورها برگشتند. انگار هر دو عجلە داشتند. و عجلە داشتند.
- توضیحات
- بازدید: 980
فرخ نعمت پور
اگر خدا را طبق گفتە لاادریون بە دایرەای تشبیە کنیم کە از دو نصف تشکیل شدە است کە نصف آن وجود خداست و نصف دیگرش عدم وجود آن، پس با این حساب نصف دایرە گم می شود و این بە معنای گم شدن کل دایرە، بعنوان دایرە، و بعنوان نمودی از وجود خداست. و اگر از چیزی نصف آن وجود داشتە باشد این بدان معناست کە کل آن در واقع وجود ندارد.
- توضیحات
- بازدید: 1106
فەڕۆخ نێعمەتپوور
رانندە تاکسی کە مردی چاق با قدی کوتاە بود، ابتدا با دیدن مزدور خواست از وحشت فرار کند کە با دیدن پول نظرش بلافاصلە عوض شد. و مزدور را بعد از نیم ساعت رانندگی، در حالیکە سعی می کرد بهیچ وجە از آینە بهش نگاە نکند، بە مرکز شهر رسانید. تن فروشها هم درست مثل شوفر تاکسی درصدد فرار بودند.
- توضیحات
- بازدید: 482
این کتاب تجربه متقاوت و خاطره انگیزی از کتاب ماهی سیاه کوچولو است. فضای این کتاب درمقایسه با ماهی سیاه کوچولو کمی بزرگسالانه است و به همین خاطر کتاب مستقلی است چون این دو ماهی قرار نیست شبیه هم باشند و راه و مسیر جداگانه ای دارند.
- توضیحات
- بازدید: 1223
مطالعه بیشتر: لیلی گلستان همراه با صمد آقا و ماهی سیاه کوچولو
فرخ نعمت پور
بابا می گوید امروز نتوانستە نفت بفروشد. او معتقد است ملت گرسنە است، اما گرسنگی بهتر از ذلت است. من با چشمان پر از نگرانی از بابا می پرسم ذلت کیست، ذلت چیست؟ و او چنان فریاد می زند کە یکی از گوشهایم کر می شود. بابا می گوید چە بهتر، دیگر سربازی نمی روی! و من از ترس اینکە نکنە گوش دیگرم هم کر شود نمی پرسم سربازی کیست و سربازی چیست.
- توضیحات
- بازدید: 814
فرخ نعمت پور
و معتقد است این تنها خصلت برگزیدگان است و بس. و ادامە می دهد کە سفر دیگر منحصر بە طیرا ابابیل است. پرندگان کوچکی کە با سنگهای کوچک اما چند تنی بستە بە پاهایشان بە مصاف سپاە ابرهە رفتند کە قصد جنگ با خدا داشتند. و پرندگان کوچک در یک امر الهی، دشمن را تارومار کردند. و من بە این می اندیشم پس خدا همیشە در آسمانها نیست، و گاهی وقتها بە روی زمین می آید. اما فکر کودن بودنم مرددم می کند.
- توضیحات
- بازدید: 872
فرخ نعمت پور
و موقعیکە بابا می میرد همە در ولایت از شاعربودنش متعجب می شوند. یک تعجب مثبت. کسی می گوید از همان ابتدا معلوم بود، مگر می شود بابا بود و این همە کار بزرگ را انجام داد و شاعر نبود! یکی دیگر می گوید از همان گریەهایش باید حدس می زدیم. سومی می گوید تفسیرهایش بخوبی گویابودند،... وای بر دل غافل ما! و چهارمی تنها خاک و گل بر سر می کند.
- توضیحات
- بازدید: 836
مصطفی خلجی
تأکید بر نیروی زمان که اساس رمان در جست وجوی زمان از دست رفته را تشکیل می دهد، از نظر مارسل پروست به واقعیت کثرت می بخشد و آن را دست نیافتنی می کند. با این حال، خواندن در جست وجوی زمان از دست رفته، فقط افسوس و حسرت به بار نمی آورد، بلکه به عقیده منتقدان ادبی، این رمان، به نوعی دستیابی تدریجی به واقعیت است.
- توضیحات
- بازدید: 1250